تابه کی
تا به کی در این پیله تنهایی به چشمانی فکر کنم
که از آن من نیستن!!!
دیگر پوسیدم و آتش گرفتم و خاکستر شدم
صبر و طاقتم سر آمد!
ولی باز هیچ نگفتم جرمم عاشقیست
عاشقی چشمانت
عاشقی تمام وجودت
در طب لبانت روز و شب را با باران اشک گذران میکنم
تو چگونه طاقت آوردی گل باران را در دلم برویانی؟؟
چرا خواستی هر شبم بارانی شود؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!
نمی دانم چه بگویم
چگونه طاقت بیاورم بی مهریت را !!!!!!!!!!!!!!
[ یادداشت ثابت - جمعه 92/10/28 ] [ 9:24 صبح ] [ تینا... ]
[ نظر
]