دلقک و غم
حکایت ان مرد را شنیدی ک نزد طبیب رفت،
و از زخم بزرگی ک در دل داشت سخن گفت...
طبیب گفت:ب میدان شهر برو ، انجا دلقکی ست
ک انقدر میخندد ک غم هایت از یادت میرود...
مرد لبخند تلخی زد و گفت :مــــــــــــــــن آنـــــ ــــــ دلقکــــــــــــــــــــم
[ دوشنبه 92/10/23 ] [ 8:50 صبح ] [ تینا... ]
[ نظر
]