وبلاگ :
شعر و شکر ...
يادداشت :
چقد سخته
نظرات :
0
خصوصي ،
4
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
رضا
زماني ميرسد که ديگر نميتواني چيزي بگويي و پناه ميبري به سکوت و باز هم سکوت و در امتداد اين سکوت است که شايد به ناگفته هايت برسي
پاسخ
آدم ها مي آيند…خودشان را نشان مي دهند..وقتي که برايت مهم نيستاصرار مي کنند!اصرار براي اثبات وجودشان,براي اثبات بودنشان…و ماندنشان!اصرار ميکنند که تو بايدباشي همراهشان…همان آدم ها,وقتي که پذيرفتيبودنشان را,ماندشان را…وقتي که باورشان کردي…مي روند!با بهانه هاي پوچ!به بي بهانگي!به سادگي!مي روند…مي روند…و تو مي ماني با باوريکه…!+ پيشانيم شکست؛شانه اي را که براي گريه کردن انتخاب کرده بودم، جا خالي داد